همسایه ماه




پول کثیف، حلال مشکلات، چرک کف دست، عامل اصلی اخلاق، دشمن و خیلی القاب دیگر که برایش وضع کردیم درسته بدون پول نمی شه زندگی کرد نمی شه همیشه خوش اخلاق بود نمی شه عشق رو ابراز کرد نمی شه درست درمون زندگی کرد و پیشرفت کرد اما همه چیزمون پول نیست همه اعتبارمون پول نیست.

دوستی داشتم کمی متفاوت بود برای هر کاری گماشته داشت برای تمام کارهای شخصی اش اما گربه ها هم برای رضای خدا مجانی موش نمی گیرند پولی تو جیب اذناب می کرد و به قول خودش عزت می خرید جوری شد که آن اعوان و انصار دیگر برای هیچکس در شرایط مساوی کار نمی کردند این عزتی که با پول خریده شود دوام نمی آورد و لاجرم نیازی است که از دو طرف برآورده می شود

عشق که نباشد هیچ رابطه ای دوام نمی آورد شاید بعضی از رابطه های ما آدمها هم معامله ی صرف است چند سالی است در دادگاه خانواده برو و بیایی دارم و از کارشناسی و داوری در امور خانواده دستی به آتش ها واقعاً به آتش دارم اوایل کار برای همه نسخه واحد می پیچیدم چقدر انرژی صرف می کردم برای اصلاح دو طرف اما خیلی زود پی بردم آب در هاون می کوبم نسخه آدمها متفاوت است مثل مریضیای گوناگون که داروی متفاوت دارد اما درد مشترک بی عشقی بود اما دردهای اجتماعی فراوان از اعتیاد گرفته تا فقر و بیکاری بی خانمانی درد بچه های طلاق درد جدایی عاطفی  و خیلی دردای ریز و درشت دیگه هر چقدر تلاش می کردم کمتر به نتیجه می رسیدم البته بعضی جاها موفق بودم اما باعثش قطعا من نبودم شرایط جور بود

از پول و عزت و عشق با هم نوشتم بهانه ای بود برای دادن سلامی دوباره به همه دوستانم امشب نوشته هاتونو دیدم حس بسیار خوبی گرفتم همگی تونو دوست دارم.



تو زندگی همه آدمها روزهای سخت و تلخ وجود داره اصلاً تا این ناخوشیها نباشن قدر روزهای خوب رو کسی نمی دونه همیشه سعی کردم تو سختیها و تلخیها مزاحم اطرافیانم نشم و سعی کردم مراعات حالشون رو بکنم اگر چه می دونم رسم درستش اینه که باید با هم باشیم . اما این اخلاق بد یا خوب یه جورایی نهادینه شده برام

روزهای سختی بر ما گذشت اما آروم آروم با یه رعد و برق و طوفان و بارون تند رنگین کمان رو هم دیدیم

خواب دیدم دریا وحشی شده و امواجش تا پنجره های خونه اومده بالا و آب داخل خونه رو داره می گیره من دخترکم رو بغل کردم و دست همسرم رو گرفتم باهاشون صحبت می کردم و آرامش بهشون می دادم طوفان تموم شده بود اثری هم از خرابیها نبود. از خواب بیدار شدم و صدقه گذاشتم کنار

جمعه این هفته مادرم بعد از یکماه منو دید و شرح ماوقع که همسرم برایش تعریف کرده بود رگهای گردنم رو بوسید و گفت چه غیرتی داشتی پسرم ولی کاش می گفتی دعاتون کنم گفتم ترسیدم طاقت نیاری می دونستم تموم می شه همه چی .

حالا حتما باید دل مادر و پدر بشکنه که دعاشون کارساز بشه؟

+ مدتی اینجا ننوشته بودم یه جورایی دست و دلم به نوشتن نمی رفت اما حتما سه نامه باقیمانده نوشته می شن و نیتم نوشتن 40 نامه بوده که تصمیم دارم تا شهریور تمومش کنم. .



تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ساخت دستگاه انار دانه کن صنعتی یه دور بزنم، برمی‌گردم server1994 روغن های طبیعی و گیاهی مقالات تخت بیمارستانی نجفی وبلاگ شورای دانش آموزی متوسطه دوم فرزانگان شهرکرد وبلاگ النا جان download video تسمه نقاله pvc